از آنجا که حبیب الله لطیفی امروز اعدام نشد و لذا یوووووهووووو و هوررررررا و اینا و نیز از آنجا که همه و در صدر همه رفقای کـُرد درست از لحظهی انتشار خبر قرار اعدام تا همین بامداد امروز چنان قیامت و تلاشی کردند که یعنی دم همهشان گرم و همچنین از آنجا که انگار شکل خیابانی جنبش از داخل به خارج کشور تغییر جاز (همان یکجور فاز داخلی) داده و لذا مشخصاً دیروز تقریباً تا نیمههای شب تمام اروپا قیامت بود ولی چون نیمه شب اروپا میشود نیمه روز امریکا برای همین جنبش هنوز به آنجاها تغییر جاز نداده و خصوصاً از آنجا که ظاهراً هر جای دنیا که جنبش همچنان در فاز خیابانی باشد من نمیدانم چرا ما هم دقیقاً زرت وسط همانجا هستیم و نظر به اینکه ما پارسال تا حالا از فاز خیابانی هیچ گزارشی ننوشتهایم و داشتیم کف میکردیم لذا گزارش لحظه به لحظهی ما را از اتفاقات داخلی و خارجی دیروز که منجر به نانای نای همهمان در امروز شد هرکی اینجا نخواند خیلی آقاست !
1. از ابتدای صبح همه در تکاپوی تجمعات ظهر بودند . پوسترها و پلاکاردها تر و تر چاپ میشد ، مجوزها دریافت و در نتیجه پلیس ضد شورش در محل دارای مجوز مستقر میشد و طبیعتاً بعدش کتک میخورد میرفت : اینجا اروپاست !
2. مخابرات فرانسه دیروز خیلی پول درآورد . ایرانیهای اینجا دیروز تقریباً هشتصد هزار ساعت با هم تلفنی حرف زدند تا آخرین برنامهها را بدانند و هم بدانند که جهت اختغاش هرچه بیشتر چندتا لوله باید با خودشان به محل تجمع بیاورند : اینجا همچنان اروپاست ولی ما هم همچنان ایرانی هستیم !
3. صحن مقابل ایفل خیلی جای بدی قرار دارد . من جای شهرداری پاریس بودم میکشیدم میبردم سه تا محل آنورتر . اخیراً تجمعات اعتراضی ایرانیها تقریباً بعنوان یکی از جاذبههای توریستی اطراف ایفل درآمده . توریستها اگر یک روزی بیایند ببینند هزارتا ایرانی آنجا نیستند به مدیر تور اعتراض میکنند میگویند مرتیکه خر ما میخواستیم برویم پای ایفل ما را آوردهای کجا ؟!
4. آدم البته در اینجور اختغاشات از دیدن دوستانش خیلی خوشحال میشود ولی وقتی اتفاقات ایران یکجوری است که شما مجبوری دوستانت را هر روز و در یک محل ببینی طبیعتاً حوصلهات سر میرود و برای اینکه ریخت رفقا تکراری نشود میروی یک کمی اطراف محل تجمع پرسه میزنی . دقیقاً همینجوری است که ما الآن تمام سوراخ سمبههای اطراف ایفل را یاد گرفتهایم اگر مشکلی داشتید از خودم بپرسید !
5. رفقای کـُرد آنقدر بامعرفت و صمیمی هستند که وقتی تو فقط چهار خط در حمایت از کسی که خودت هم قلباً میخواهی ازش حمایت بکنی مطلب مینویسی میآیند جلو و از تو تشکر میکنند . من به خدا قسم دیروز اگر خودم را جمع و جور نکرده بودم یک عالمه گریه میکردم وقتی اینها را بهم میگفتند . این بینظیرترین برخوردی بوده که تا حالا با نوشتههایم شده . همین کـُردهائی که ما و دقیقاً خود من تازه یک عالمه هم بهشان مدیونیم ...
6. این سفارت جمهوری اسلامی هم لامصب خیلی بد جائی است . وقتی محل سفارت با محل اختغاش فقط دویست متر فاصله داشته باشد و سفارت هم شیشه داشته باشد جان اون مادرت ، تو جای من ؛ همینجوری بیخود و بیجهت یک قدمی تا آنجا نمیزنی ؟ همینجوری بیخودیها ! البته ما که نرفتیم ولی یک عده "عوضی" میخواستند بروند که تهش آنها هم نرفتند !
7. در آخر مراسم یک سوال جهانی شده بود : حکم اجراء میشود یا نه ؟ تقریباً هیچکس جواب نمیداد و اینجور مواقع وقتی جوابت چیزی باشد که خودت هم دلت نمیخواهی از کسی بشنوی خب طبیعتاً آدم حرف نمیزند دیگر . فقط محمدرضا شاهید بود که در یک لحظه از گوشهای پیدا شد و درحالیکه از گوشه دیگری ناپدید میشد گفت : این حکم اجراء نمیشود ! من نمیدانم شاهید اینرا از کجا خبر داشت احتمالاً اینکه میگویند جاسوس است راست باشد . البته طبیعی هم هست : اینجا همه به هم همینرا میگویند !
8. حالا نوبت رفقای رسانهایمان بود . بابک داد در صدای امریکای جهانخوار یک تنه خشتک طرف مقابلش را که از آن اولترا سبزهای سوپر دولوکس تک صندلی کولردار بود سرش پرچم کرده بود و از حبیب موکداً بعنوان یک دانشجوی "ایرانی" ، تکرار میکنم : ایرانی ، ببین ! "ایرانی ، که البته کـُرد هم هست جانانه دفاع کرده بود . این رسانههای اینطرفی اصلاً مرض دارند . من و آرش و همین بابک را میبینند که یک عالمه از "مواضع جنبش" انحراف داریم ها ، باز در میزگردها میاندازند با این اولترا سبزهای قالپاق بنزی دو کاربراته . این دو کاربراتها البته در خارج کشور برای ما عینهو لونا پارک میمانند : خیلی تفریح میکنیم باهاشان !
9. شب که برگشتیم خانه خبر اختغاشات شهرهای دیگر اروپا بیشتر دلگرممان کرد . همینجوری داشتیم فیس بوکمان را ورق میزدیم که حوالی دوازده و نیم شب یکدفعه خبر جدیدی رسید : چندتا از رفقا رفته بودند خودشان را به نردههای سفارت زنجیر کرده بودند . جااااااااااان ؟ وسط این سرمای قمبل سوز لانتوری ؟ خبر بعدی این بود که پلیس ضد شورش بطور ددمشینایانه به بچهها حمله کرده بود . در جریان این حملهی ددمنیشینه متأسفانه به کسی تجاوز نشد ولی خوشبختانه پلیس فرانسه هم برای اولین بار طی یک حملهی وحشیانه تلفات نداد !
10. نیمههای شب است . همه منتظریم . مردم در سنندج رفتهاند جلوی زندان تجمع کردهاند . رئیس زندان آمده وسط جمعیت قسم خورده که حبیب اعدام نمیشود . خبرها را از طریق سامان که قطعاً بهش اعتماد داریم دنبال میکنیم : با خواهر حبیب حرف میزند و منتشر میکند . بلافاصله هشت هزار و چهارصد و سی و دو نفر ظرف سی ثانیه در فیس بوک مدعی میشوند که همین الآن با خواهر حبیب تلفنی حرف زدهاند . رفقای کله فرفری لندن و حومهی لندن هم واقعاً خیلی زحمت میکشند که همه بدانند که سی ثانیه پیش با خواهر حبیب صحبت شده . اینکه کی واقعاً این صحبت را انجام داده که سوال ندارد خب معلوم است که سامان این وسط بوق است ! بالاخره اینروزها تولد حضرت مسیح هم هست الکی که نیست !
11. گوگوش هم البته تا الآن خیلی برای این جنبش زحمت کشیده طفل معصوم . دیشب در کلن که تصادفاً به بروکسل هم خیلی نزدیک است کنسرت میگذارد و حوالی ساعت چهار صبح درست در زمانیکه در سنندج ساعت شش و نیم صبح و وقت اجرای حکم است و سکوت تمام بند بند وجود ما را گرفته ناگهان در فیس بوک از بروکسل خبر میرسد که خوشبختانه الآن موفق شدیم که از کنسرت برگردیم و لاکردار خیلی خوش گذشت . بوس بوس بوس ! با رسیدن این خبر جمعی از نگرانی جدی درآمدند !
12. حوالی هفت صبح به وقت خودمان و نه و نیم به وقت ایران دیگر میشد که راحت خوابید . حبیب اعدام نشده بود . میلیونها جیغ از خوشحالی در تمام وجود داشتیم که کنترلش مشکل بود . حبیب ، دانشجوی کـُرد "ایرانی" اعدام نشده بود . حبیب زنده است . ای خداااااااااااااا ! و فقط یک نگرانی برایمان ماند : اینکه نکند بخاطر پرهیز از فشارها دفعه بعد مثل دفعات قبل حکم را بدون اعلام قبلی اجرا بکنند ؟ پس از همین امروز همهمان باید مثل دیروز با تمام توان کار بکنیم . ما البته خیلی ملت هوشیاری هستیم ولی انگار که جز دقیقهی نود و هفت الباقیاش دیگر جزو وقت بازیمان نیست . فقط در وقت اضافهی هفتم است که یا باید گل بزنیم یا که گل بخوریم . عینهو پرسپولیس !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر